Saturday, January 7, 2012

یه سوتی باحال و خنده دار

یه بار رفته بودم مدرسه ی خواهر زاده ام....زنگ آخر زنگه ورزششون بود...داشتن تو حیاط فوتبال بازی می کردن...یه چند لحظه وایسادم داشتم نگاش می کردم...که توپه داشت قل میخورد میومد سمته ما...بعد این خواهر زاده ام تا منو دید یهو داد زد این دایی منه فوتبالش حرف نداره...دایی توپو بنداز بیاد....آقا مام...اومدیم با یه حرکته خیلی تکنیکی توپو بندازیم...که یهو این پامون به اون پامون گفت گه نخور....خلاصه لنگامون تو هم گره خورد و زااااااارت پخش زمین شدیم....همه بچه ها و مربیشون و آقای سرایدار و هرکی اونجا بود زدن زیر خنده که بعدش خواهر زادم اومد گفت خاک تو سرت دایی یه توپ نمی تونی بندازی...آبرومو  بردی.....اصلا دیگه نمیخواد بیای دنبالم.
از پیج سوتی های باحال ایرانی
https://www.facebook.com/Soutii

لوگوی سایت گــوگل در اینترنت ملـــی ایـــران بــزودی ..........

لوگوی سایت گــوگل در اینترنت ملـــی ایـــران بــزودی ..........




از پیج پرطرفدار سوتی های باحال ایرانی 
https://www.facebook.com/Soutii